سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معجزه ای به نام دل

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نفس شمار زندگی

    نظر

 

 

بیست سال ؟ ده سال ؟ 2 سال ؟ 1 ماه ؟ 1 هفته ؟ 1 روز ؟ یااااااا یک ثانیه ی دیگه؟

میگن که ما آدمایی هستیم که بدبینیم؛ همیشه نیمه ی خالی لیوانو نگاه میکنیم اما.. ما آدما همیشه نیمه ی پر لیوان زندگی رو نگاه میکنیم ، تا حالا شده فکر کنیم که 1 دقیقه ی دیگه زمان مرگ ما فرا میرسه ؟تا حالا شده مرگو باور کنیم ؟ وقتی کسی میمیره تا حالا باور کردیم که شاید ما الان جای اون شخص بودیم؟

با اینکه همه ی ما اعتقاد داریم مرگ حق هر انسان ولی همیشه احساس میکنیم حالا حالا وقت مرگ ما نمی رسه یا اینکه هنوز برای این حرفا خیلی زود چون هنوز آماده نیستیم..

میخوام از روزی بنویسم که یه لحظه فقط یه لحظه به این فکر کردم که اجل بهم فرصت داد.

ما آدما هزار بار اینو شنیدیم که همه ی آدمها وقتی میمیرن به خدا التماس میکنن که اونهارو به زمین برگردونه تا اونها جزوه بنده های صالح خدا بشن ؛ حتی تو آیات اومده که نه تنهامیخوان تمام کارهای واجب رو انجام بدن بلکه کارهایی که خیلی سطحی وانجام دادنشون  مستحب حاضرن انجام بدن ..

تا حالا به دنیای پیرامونت چه جوری نگاه کردی؟

باور داشتی که انسانی که داره از کنارت رد میشه و یه دفعه تصادف میکنه و میمیره یه فرصته که به تو داده شده ؟

باور داشتی که میتونست اون انسان تو باشی و در یه لحظه دستت از دنیا کوتاه میشد؟

باور داشتی که وقتی هنوز داری نفس میکشی این یه فرصته که خدا بهت داده تا خودتو نشون بدی؟

حتما باید بریم اون دنیا و از خدا فرصت بگیریم؟

چیزی که خودش باهامون شرط کرده که اونجا دیگه بهتون فرصت نمیدم

ولی اینجا به اندازه ی هر نفسی که میکشیم فرصت ،که داره بهمون داده میشه

چقدر غافلیم؟؟؟؟؟؟

اگر به هر کدوممون بگن فردا روز مرگ چیکار میکنیم؟

چقدر آماده ایم؟

هیچی.

هزار تا کار که همش موکول کردیم به بعد ، هزار تا نماز قضا که گذاشتیم وقتی پیر شدیم بخونیم ولی به این فکر نکردیم که شاید اصلا پیر نشیم ‍،هزار تا قرضه که باید ادا بشه،  هزار تا کار خیر که گذاشتیم یک کم دستمون بیشتر باز بشه ،هزار تا لبخند ،هزار تا محبت ،هزار تا آدم که باید ازشون خواهش کنیم که ما رو ببخشن و حلال کنن و هزار تا کاره دیگه هزار تا وظیفه دیگه

هزار هزار هزار بار توبه بخاطر گناهای ریزو درشتی که انجام دادیم ولی دریغ از این که توبه قبل مرگ پذیرفته نمی شه!!!!!!!!!!

هزاران  بار شکر ،نه فقط قلبی و زبانی بلکه عملی که در زمان کم یک روز محاله.

هیچ کدوم از این کارهارو ...

 مطمئنا تو یه روزی که فرصت داریم نمیشه انجامشون داد

ولی..

مرگ بهمون حتی یه روزم مهلت نمیده حتی یک لحظه

پس چه جوری انقد بیخیال میتونیم همه چیزو بسپاریم به فردا ،فردایی که شاید دیگه نتونیم به روش چشم باز کنیم

 

یه جا میخوندم که:به یک انسانی گفته شد 1 روز فرصت زندگی داری توی این روز زندگی کن،مرد به خدا گفت خدایا توی این یه روز چیکار میتونم بکنم،

تصمیم گرفت بی توجه به این مسئله زندگی کنه ،از کنار یه گل هم بی توجه رد نشد از کنار هر رهگذری که رد میشد بهش لبخند میزد به همه ی زیبایی ها با دقت نگاه میکرد و گیاه هارو لمس میکرد حس عجیبی که تا حالا درک نکرده بود ،هوایی که تاحالا این جوری استشمام نکرده بود دست هر پیرزنی و میگرفتو بهشون کمک میکرد و سعی کرد از نعمتهایی که خدا بهش داده لذت ببره...

شب که شد احساس خوبی داشت احساس میکرد که تا قبل از امروزش زندگی نکرده بود و توی اون یه روز به اندازه ی تمام عمرش زندگی کرده بود.

 

قصه از اینجا شروع میشه که...

مسافرت با قطار خیلی خسته کنندس با وجود اینکه اصرار داشتم با هواپیما بریم ولی هیچ بلیطی برای جمعه نبود مجبور شدیم با قطار بریم مشهد، همه دوستام فکر میکردن مثله دفعه های پیش سفرم با هواپیما.

حالا..

جمعه

شارژ موبایلم تموم شده بود ساعت 9 شب دیدم همه دوستایی که باهاشون خداحافظی کرده بودم زنگ میزدن به موبایل خواهرم و با صدایی لرزون فقط جویای این میشدن که ما زنده ایم یا نه؟؟؟؟ اینکه شماره خواهرمو از کجا پیدا کرده بودن بماند

یعنی امکان داشت 1 نفر از اون 17 نفری که فوت شدن من باشم

ولی من اصلا آماده نبودم

معنی اینکه هر کاری کردیم که با هواپیما بریمو نشد چی بوده ؟

یه فرصت دیگه ؟؟؟؟

 

فکر میکنی چندتا نفس تا آخرین نفس وقت هست؟

حداقل قدر این یکیشو بدونیم

 

بیست سال ؟ ده سال ؟ 2 سال ؟ 1 ماه ؟ 1 هفته ؟ 1 روز ؟ یااااااا یک ثانیه ی دیگه؟